Tuesday, July 25

Federico Garcia Lorca

چیزهایی هست که نمی توان به زبان آورد چرا که واژه ای برای بیان آنها وجود ندارند. اگر هم وجود داشته باشد کسی معنای آن را درک نمی کند. اگر من از تو نان و آب بخواهم نو در خواست مرا درک میکنی.....اما هرگز این دستهای تیره ای را که قلب مرا در تنهایی گاه می سوزاند و گاه منجمد میکند درک نخواهی کرد


ترجمه احمد شاماو

2 comments:

Anonymous said...

Az commenthaye ghabli intor be nazar mirese ke kasi dele kasi ro zaheran shekaste. Kheyli bade in kar, bade bade bad omidvaram ke dige tekrar nashe :)

by Mahtab said...

دوستان لطف دارند و آرامش یک مکان ساده و دوستانه را هم برای ما گناه میدونند. ما که به دل شکستن اعتبار داریم. بخشش از بزرگان است و ما هم که حقیر عالمیم