دل من داد بزن اينهمه تنهايي را
باز كن از لب خود ،قفل شكيبايي را
دير گاهيست كه اين بغض گلو گير سكوت
. برده از خاطر ما ،شوق هم آوايي را
پشت پرچين غزل، خيمه زد اردوي خزان
دل من جار بزن، فصل شكوفايي را
هان!در اين قحطي لبخند و صميميّت و گل
با كه تقسيم كنم ،اينهمه تنهايي را
باز كن از لب خود ،قفل شكيبايي را
دير گاهيست كه اين بغض گلو گير سكوت
. برده از خاطر ما ،شوق هم آوايي را
پشت پرچين غزل، خيمه زد اردوي خزان
دل من جار بزن، فصل شكوفايي را
هان!در اين قحطي لبخند و صميميّت و گل
با كه تقسيم كنم ،اينهمه تنهايي را
وتو اي عشق! بيا با قلم معجزه ات
حل كن اين جدول مجهول معمّايي را
حل كن اين جدول مجهول معمّايي را
2 comments:
همیشه خسته از روزهای برفی
عشق پریشون شده دو حرفی
گفته بودم اگه دلت گرفته است
کنج دلم جاواسی دلت هست
شاید دلت خواست توباهات نیومد
یاشایدم دلت باهات نیومد
هرچی که بودبزارکه گفته باشم
هرجاکه ازدلت من ام باهاشم
عشق گذشته ازپل دشت پرازگلایل
گمشده توحرفی خسته روزبرفی
گفته باشم هنوزام اگه دلت گرفته است
بیاتوکنج قلبم جاباسی دلت هست
حالاکه تقویم من زمستوناش زیاده
توکوچه های سردش همیشه برف باده
بایدبیای ببینم بهاره خنده هات تو
بیابزارتموم شه روزهای برفی باتو
رنگ غم به شعرشادم زده
دشت پرازگلایل غم زده
دلم می خواهدخودت بیای ببینی
نبزمنوقلبم تو باهم زده
مي رم تنها مي رم اون ور دنيا
مي رم پيدا كنم روياي رويا
مي رم اونجايي كه راهي نداره
مي رم تا بشكنم سد رو دوباره
مي رم من با همه غرور و مستي
مي رم كه منتظر هنوز نشستي
مي رم تا پاك كنم اشكهاي گونه
مي رم تا خواب تو تا آشييونه
مي رم تا جمع كنم ستاره ها رو
مي رم تا پر كنم پياله ها رو
مي رم پيدا كنم نداي مستي
مي رم تا پر بشم از عشق و هستي
دوست دارم از سه گنجينه بر خوردارباشم:
نخست قلبي مهربان كه درد ديگران را درد خود مي داند
دوم دستي سخاوتمند كه هيج گاه از دادن خسته نمي شود
سوم تواضع كه فرد را قادر به خدمت و يادگيري از هر
كس ميكند
در اين دنيا هر چه جستم كس نيافتم كه همدرد من باشد
مرا از جانش بخواهد و دلدار اين دل مرده ام باشد
ز بهر عيش و خوش گذران بودند همه اطرافيان اما
سرانجامش كسي پيدا نشد كه دوست واقعي من باشد
AB
Post a Comment