هر بار که صدایت را می شنوم
دنیا در نظرم رنگ دیگر به خود می گیرد
تو را می بینم که دوباره باز آمدی
و دوباره برایم زندگی به ارمغان آوردی
برایم از عشق و محبت
از شور و شوق
از ما و ما شدن
و از مرگ تنهایی سخن می گویی
…..
تو را می بینم
که هر لحظه به من نزدیکتر می شوی
تو را در کنارم حس می کنم
تو را در وجودم می خوانم
و تو را در چشمانم می بینم
صدایی نیست مگر صدای تو
بویی نیست مگر عطر تو
نفسی نیست مگر نفسهای گرمت
و هوایی نیست مگر هوای با تو بودن
…..
دوباره ما شدن را حس میکنم
در وجودم به پرواز در می آیم
اشک شوق می ریزم
فریاد شادی به لب می نهم
و خود را در سایه آغوشت پنهان می کنم
آغوش گرمی که زمانی پناهم بود
نفس گرمی که زمانی نوازشگر گونه های خیسم بود
دست گرمی که دست سردم را به رفاقت می خواند
و صدای گرمی که مرحم دردهایم بود
.....
نفسم در سینه حبس می شود
گویی تمام قدرتم از من سلب شده
و حرکت برایم مرگ است
نمی خواهم فردا را ببینم
فردایی که تو را از من دور می کند
و به دیگری نزدیک
دنیا در نظرم رنگ دیگر به خود می گیرد
تو را می بینم که دوباره باز آمدی
و دوباره برایم زندگی به ارمغان آوردی
برایم از عشق و محبت
از شور و شوق
از ما و ما شدن
و از مرگ تنهایی سخن می گویی
…..
تو را می بینم
که هر لحظه به من نزدیکتر می شوی
تو را در کنارم حس می کنم
تو را در وجودم می خوانم
و تو را در چشمانم می بینم
صدایی نیست مگر صدای تو
بویی نیست مگر عطر تو
نفسی نیست مگر نفسهای گرمت
و هوایی نیست مگر هوای با تو بودن
…..
دوباره ما شدن را حس میکنم
در وجودم به پرواز در می آیم
اشک شوق می ریزم
فریاد شادی به لب می نهم
و خود را در سایه آغوشت پنهان می کنم
آغوش گرمی که زمانی پناهم بود
نفس گرمی که زمانی نوازشگر گونه های خیسم بود
دست گرمی که دست سردم را به رفاقت می خواند
و صدای گرمی که مرحم دردهایم بود
.....
نفسم در سینه حبس می شود
گویی تمام قدرتم از من سلب شده
و حرکت برایم مرگ است
نمی خواهم فردا را ببینم
فردایی که تو را از من دور می کند
و به دیگری نزدیک
ولی افسوس که سپیده صبح
بار دیگر به رویای شیرینم خاتمه می دهد
و حقیقت تلخ را پیش چشمانم نمایان می کند
حقیقتی که می گوید:
آغوش گرمت پناه دیگریست
نفس گرمت نوازشگر گونه دیگریست
دست گرمت رفیق دست دیگریست
و صدای گرمت مرحم درد دیگری
.....
و من تنها شبی دیگر را بیادت سحر کردم
بار دیگر به رویای شیرینم خاتمه می دهد
و حقیقت تلخ را پیش چشمانم نمایان می کند
حقیقتی که می گوید:
آغوش گرمت پناه دیگریست
نفس گرمت نوازشگر گونه دیگریست
دست گرمت رفیق دست دیگریست
و صدای گرمت مرحم درد دیگری
.....
و من تنها شبی دیگر را بیادت سحر کردم
مهتاب
4 comments:
Great Deklameh.
AB
حالا که منو دوست نداری با خیال راحت برو ولی مطمئن باش من باز هم دوستت دارم ولی دیگه پیش کسی از چشات حرف نمیزنم میدونم یه روز مییای دنبالم میگردی ولی من که دیگه نیستم چون وقتی بر میگردی دیگه دل من سنگ شده. توی این آسمون خدا بین این همه ستاره تو فقط تک ستارم بودی من که مطمئنم منو دوست نداری دیگه درای قلبمو برای همیشه میبندم نفرین به روزی که به چشات دل بستم و روزی که از من دل بریدی
delam mikhast ye chizi migoftam dar bareye in sheret..vali harchi khastam begam ,didam nemishe,,,dige na sedai na kalami na dast khati....
vali ino mitoonam begam ke besyar ziba,
Frank Sinatra...........Very nice.
AB
Post a Comment