Sunday, April 16

نی

بشنو از نی چون حکايت می کند
وز جداييها شکايت ميکند
کز نيستان تا مرا ببريده اند
از نفيرم مرد و زن ناليده اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگويم شرح درد اشتياق
هر کسی کو دور ماند از اصل خويش
باز جويد روزگار وصل خويش
من بهر جمعيتی نالان شدم
جفت خوشحالان و بد حالان شدم
هر کسی از ظن خود شد يار من
وز درون من نجست اسرار من
سر من از ناله من دور نيست
ليک کس را ديد جان دستور نيست
آتشست اين بانگ نی و نيست باد
هر که اين آتش ندارد نيست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حريف هر که از ياری بريد
پرده هايش پرده های ما دريد
همچو نی زهری و ترياقی که ديد؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که ديد؟
نی حديث راه پر خون می‌ کند
قصه های عشق مجنون می کند
محرم اين هوش جز بی هوش نيست
مر زبان را مشتری جز گوش نيست
گر نبودی ناله نی را ثمر
نی جهان را پر نکردی از شکر
در غم ما روزها بی گاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نيست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نيست

No comments: