Tuesday, January 18
دستت را به من بده ،تا یادمان برود ،این کوچه ای ، که عمری لگدش کرده ایم ،...از اول هم ، بُنش بسته بوده ...دستت را به من بده ،تا یادمان برود ،یاس هایی که بر بالای دیوار های تا عرش رفته شانکاشته اند ،دیگر ، بویش هم سهم ما نمی شود ...دستت را به من بده ،تا یادمان برود ،آن چناری که بچگی مان را پایش چال کردیم ،ستون شده ، به سقف طویله ی کد خدا ...دستت را به من بده ،تا یادمان برود ،وجب ها آنقدر بزرگ شده ،که دیگر ، شب عاشقان شان ،یک وجب ، بیشتر نمی شود ...من سر تمام تیله هایم با تو شرط می بندم ،دستت را که به من بدهی ،یادمان می رود
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment