Monday, January 31

مطمئن باش و برو
ضربه ات کاري بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگيم خنديدي
به من و عشق پاکي که پر از ياد تو بود
و به يک قلب يتيم که خيالم مي گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو ، برو تا راحت تر
تکه هاي دل خود را آرام
...سر هم بند زنم

Sunday, January 30

به خوابهایم سرک نکش وقتــــــی

در لحظات بیداری ام حضور نداری

Monday, January 24

آخ.......................که چقدر دلم واست تنگ شده
آخ.......................که چقدر دلم واست تنگ شده

Friday, January 21

حالا دیگر
نه از حادثه خبری هست
و نه از اعجاز آن چشم های آشنا

از دلتنگی ها هم که بگذریم
تنهایی
تنها اتفاق این روزهای من است

کاش به جای رویای بودنــت ..!
می توانستم...
دلــــت را ..
.
.
وصله ی تمــــام ِ وجودم کنــــم

Thursday, January 20

آدمها راحـت تر از ســـــــــــیگار ، همدیــــگه رو ترک میکنن
!!!

Tuesday, January 18


دستت را به من بده ،تا یادمان برود ،این کوچه ای ، که عمری لگدش کرده ایم ،...از اول هم ، بُنش بسته بوده ...دستت را به من بده ،تا یادمان برود ،یاس هایی که بر بالای دیوار های تا عرش رفته شانکاشته اند ،دیگر ، بویش هم سهم ما نمی شود ...دستت را به من بده ،تا یادمان برود ،آن چناری که بچگی مان را پایش چال کردیم ،ستون شده ، به سقف طویله ی کد خدا ...دستت را به من بده ،تا یادمان برود ،وجب ها آنقدر بزرگ شده ،که دیگر ، شب عاشقان شان ،یک وجب ، بیشتر نمی شود ...من سر تمام تیله هایم با تو شرط می بندم ،دستت را که به من بدهی ،یادمان می رود

فرصت زیر یك سقف ماندن
از دست رفت
یا چتر باز نشد
یا باران بند آمد

Saturday, January 15

هرگز این قصه ندانست کسی
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
بر سر مهر نبود
آه این درد مرا می فرسود
گریه سر دادم در دامان او
های های که هنوز تنم از خاطره اش می لرزد
بر سرم دستی کشید
در کنارم نشست
بوسه بخشید به من
لیک دانستم
که دلش با دل من سرد شده

شیشه ای می شكند...
یك نفر می پرسد...چرا شیشه شكست؟
مادر می گوید...شاید این رفع بلاست!
یك نفر زمزمه كرد...باد سرد وحشی مثل یك كودك شیطان آمد.
شیشه ی پنجره را زود شكست...
...كاش امشب كه دلم مثل آن شیشه ی مغرور شكست ، عابری خنده كنان می آمد...
تكه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب دیدم...
هیچ كس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم كمتر است؟
دل من سخت شكست اما...
هیچ كس هیچ نگفت و نپرسید چرا؟

Friday, January 14

دلتنگی هایم را با تو تسهیم کردن
چه زیبا خواهد بود
اگر ترا دلتنگی هایی باشد
از نوع من
دلم می خواهد احتیاجم نیازم درد خفه شده ی سینه ام را
همان قدر احساس کنی
که گویی احتیاج توست
نیاز توست
درد ریشه دوانده در وجود توست
کوتاه سخن
دلم می خواست" تویی " نبودی
تو ، منومن ، تو بودیم
شاید آن وقت این روح سرکش آرام می گرفت

وجای تمام دلتنگی ها را
یک چیز پر می کرد
" بی نیازی
"بی نیازی از همه چیز و از همه کس
حتی از اندیشیدن
اندیشیدن به خوبی ها و عشق ها
آری حتی به عشق ها
چرا که وصل من و توحادثه ای خواهد آفرید
در فراسوی واژه ی عشق
هرگز در مقابل ستمگر سر خم نکنید زیرا او را قویتر و بی رحمتر می سازید

Thursday, January 13

امروز
از تو بیزارم و از کرده خویش

Wednesday, January 12

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردتت دیوونه
هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه
خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره
بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره
خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن
بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن
خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی
از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه
خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره
خیلی سخته که من و تو همیشه با هم بمونیم
انقدر عاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم

Tuesday, January 11

ای بی وفا راز دل بشنو
از خموشی من
این سکوت مرا
ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا
حال من بنگر
سوز و ساز دلم را
نادیده مگیر
وصله می زنم تکه پاره های دوستی را و می دانم این پیرهن دیگر بر تنم برازنده نیست
خیلی جالبه. واسه بعضیها هرچی مایه بگذاری بازم کمه. شاید عینک ما آدمها به دوستی باهم فرق میکنه
منکه نفهمیدم

Monday, January 10

صبر کن ! برگرد ...
چمدان هایمان اشتباه شده
دلم را بجای خاطراتت برده ای
هستی ولی نیستی
مثل حس مبهم یک کودک به عروسکی انسان نما
وقتی‌ شکنجه گر تویی، شکنجه اشتباه نیست

Sunday, January 9

ببین چقدر در هم حل شده ایم
تو قهوه می خوری
من خوابم نمی برد

Saturday, January 8

برگشتنت
همان قدر محال است
که فکر میکردم
رفتنت

Friday, January 7


زخم زندگی ام تویی
همه به زخم هایشان دستمال میبندید
اما من
به زخمم دل بستم

Thursday, January 6

میخواهم فراموشت کنم

میخواهم تمام خاطراتم را به دست باد بسپارم

میخواهم که دیگر در لحظه هایم نباشی

میخواهم که دیگر در رویایم نیایی

میخواهم که دیگر نفسم نباشی

میخواهم اما چگونه

وقتی در هر لحظه بیداری و رویا

تو را نفس میکشم

خودت رفتی

اما بودنت در من امانم را بریده

می پرسی چگونه

خودم هم نمی دانم

دنیا اکنون به اشعار کودکانه ام میخندد

اما من را دیگر عبایی نیست

از فریاد اینکه

بی تو بودن برایم دیگر معنی نمیدهد

از تو هم حتی دیگر نمیترسم




مهتاب
گفتی این روزا که بگذره همه چی آروم میشه. گفتی زمان همه چی رو حل میکنه. گفتی یه روزی میرسه که دیگه این احساسو نداری. گفتی اینقدر چیزای دیگه هست تو زندگی که این در مقابلش هیچه. گفتی و گفتی و گفتی و سالها تو گوشم خوندی که جدایی بهترین راه حله.................روزا گذشتند.....زمان گذشت.....با مشکلات بزرگ زندگی هم دارم مدارا میکنم.....اما چرا حرفات هیچکدوم درست از آب در نیومدند

Wednesday, January 5

تو رو نفس کشیدمو ، به گریه با تو ساختم
چه دیر عاشقت شدم ، چه دیرتر شناختم
تو با منی ، بی تو ام ، ببین چه گریه آوره
سکوت کن ، سکوت کن ، سکوت حرف آخره

بمون که بی تو زندگی ، تقاص اشتباهمه
عذاب دوست داشتن ، تلافی گناهمه

ببین چه سرد و بی صدا ، ببین چه صاف و ساده ام
گلی که دوست داشته ام ، به دست باد داده ام

Tuesday, January 4

مغرور من .مشوشی پس چرا؟؟ !! وقتی به اینجا سرک میکشی هر روز و نگاه نگرانت را در این فضا گم میکنی میدانم که در تلاطمی! تو خوب میدانی که چشمان من همیشه و همه جا نگاهت میکنند. هر جا که باشی.هر جا که هستی. وقتی پا به اینجا میگذاری ضربان قلب من هم تند تر میشود و هیجان بودنت مرا به وجد می آورد. هر چند که مختصر و مجازیست. همیشه در این مرحله حضوره ساکتت آرامشم میدهد . دروغ نمیگویم دلتنگت میشوم و انگار تمام خاطرات تلخ و زخمهای دلم یکجا از خاطرم فرار میکنند. سعی میکنم به افکارم لگد بزنم شاید بخاطر اورند چگونه قلبم را شکستی اما از تو چه پنهان انگار نه انگار. دل تنگی که می آید هر دو نمیکره مغزم را زیز سلطه میگیرد و آنها هم بی مقاومتی تسلیم میشوند. هر بار که می آیم خدا خدا میکنم که جای پایت اینجا نباشد بلکه کمی دلسرد شوم اما گویی تو از قصد اینروزها رد پاهای بیشتری از خود بجا میگذاری. خودت هم شاید نمیدانی.... اما تو قوی بمان همچون قرارمان . دوستی تا شده نارفیقها را در همان قهقرای نفرت و دورنگی و خیانت باقی بگذار. مبادا بر تو هم دلتنگی مثل من غلبه کند مغرور من. آخر میان ما قوی دل تو هستی و بیچاره دل من. میدانم. میدانم تو بیدی نیستی که با این بادها بلرزی . دلتنگیهای کودکانه من هم دیگر به دلت اثر نمیکند. من اینجا فقط برای دل بیچاره خودم می ایم . میدانم که دیگر نمی آیی. ولی نمیدانم چرا هنوز چشم براهم
I don’t wanna talk
About the things we’ve gone through
Though it’s hurting me
Now it’s history
I’ve played all my cards
And that’s what you’ve done too
Nothing more to say
No more ace to play

The winner takes it all
The loser standing small
Beside the victory
That’s her destiny

I was in your arms
Thinking I belonged there
I figured it made sense
Building me a fence
Building me a home
Thinking I’d be strong there
But I was a fool
Playing by the rules

The gods may throw a dice
Their minds as cold as ice
And someone way down here
Loses someone dear
The winner takes it all
The loser has to fall
It’s simple and it’s plain
Why should I complain.

But tell me does she kiss
Like I used to kiss you?
Does it feel the same
When she calls your name?
Somewhere deep inside
You must know I miss you
But what can I say
Rules must be obeyed

The judges will decide
The likes of me abide
Spectators of the show
Always staying low
The game is on again
A lover or a friend
A big thing or a small
The winner takes it all

I don’t wanna talk
If it makes you feel sad
And I understand
You’ve come to shake my hand
I apologize
If it makes you feel bad
Seeing me so tense
No self-confidence
But you see
The winner takes it all
The winner takes it all......

Monday, January 3

It would be better if you begin to teach others
only after you yourself have learned something
میگن عشق مثله سيگار ميمونه. اگه خاموش بشه ميتوني دوباره روشنش كني اما هيچ وقت ديگه اون مزه اول رو نداره......منکه میگم ترک کنی بهتره از اینکه دوباره روشنش کنی

Sunday, January 2

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خاری پی شبنم "دیگه" نمیگردم
سلام عزیز مهربون
اجازه هست بشم فدات؟
اجازه هست تو شعر من، اثر بذاره خنده هات؟
...شب که می شه یواش یواش
با چشمک ستاره هاش
اجازه هست از آسمون، ستاره کش برم برات؟
اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟
تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم
بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی کسی
بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم
اجازه هست خیال کنم، تا آخرش مال منی؟
خیال کنم دل منو، با رفتنت نمی شکنی؟
اجازه هست خیال کنم، بازم میای می بینمت؟
با اون چشای مهربون، دوباره چشمک می زنی؟
طپش طپش با چشمکت، غزل بگم برای تو
با اتکا به عشق تو، تو زندگی برم جلو؟
هر چی بگی نه نمی گم، جونم بخوای برات می دم
هر چی می خوای بهم بگو، فقط بهم نگو برو
اجازه هست بازم تو خواب، بوس بکارم کنج لبات
یه شعر تازه تر بگم، به یاد شرم گونه هات
نشونیتو بهم می دی؟ تا پنهون از چشم همه
ورق ورق نامه بدم بازم برات
همیشه مهربون من
نامه رسید به انتها
فقط یه چیز یادت باشه: بازم به خواب من بیا

Saturday, January 1

بي تو نه ستاره و نه قصه و شعر و صدا
دست تو تو دستمه انگاري دنيا با منه
آسمون و دريا و لحظه ي رويا با منه
مگه ميشه بي تو بود؟ مگه ميشه بي تو نوشت؟
تويي كه همسفر جاده سخت سرنوشت
.
.
.
.
.
ای بابا رضا صادقی دلت خوشه
روزگار عجیب و غریب و کثیفیست نازنین
اونی که یه روز باهاش درد و دل میکردی حالا شده درده دلت
اونی که یه روز از نفسم بهت نزدیکتر بود حالا شده مثل شبه
اونی که یه روز میگفت تو نباشی من مریض میشم
حالا .......خوبه که اشتباه میکرد و حداقل سلامته
یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست تو که خوبی منم خوبم