چه دانستم که اين سودا مرا زين سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جيحون
چه دانستم که سيلابی مرا ناگاه بربايد
چو کشتي ام در اندازند ميان غلزم پر خون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروريزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم بر آرد سر خورد آن آب دريا را
چونان دريای بی پايان شود بی آب چون هامون
شکافد نيز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
که شب در قبر ناگاهان بدست قهر چون قارون
چون اين تبديلها آمد نه هامون ماند و نه دريا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون
چه دانم های بسيار است ليکن من نمی دانم
که خوردم از دهانبندی از آن دريا کفی افيون
3 comments:
من ديديم قلبي عشق گدايي ميكرد
شايد گلي پژمرده باشد
...شايد
لذتي بود در تبسم
لذتي بود در استشمام بهار
لذتي بود در لمس گلبرگ بنفشه
لذتي بود در نگاهي ، ژرف ، ژرفتر از ايمان
به آسمان
لذتي بود در درك سياهي شب
لذتي بود در هم صحبتي شقايق
لذتي هست ... آري ، لذتي
عابرهاي خيابان دل را صدا كنيد ، آرام
بگوييد دلم تنگ شده
بگوييد ، دلم براي يك لبخند ، براي يك صدا ، تنگ شده
بگوييد دلم براي ناله ي ساز ، عشوه رز ، لبخند بهار نارنج
براي استواري سپيدار ، براي آواز رود
دلم براي زندگي تنگ شده...
بگوييد ، بگوييد
آرزوي عابران خيابان دل ، تن تقدير را ميلرزاند
بگوييدشان
كسي در شب ، صدايشان ميكرد
__________________________________
من گمان ميکردم دوستي همچون سروي سرسبز چار فصلش همه آراستگي ست من چه ميدانستم هيبت باد زمستاني هست من چه ميدانستم سبزه مي پژمرداز بي آبي سبزه يخ ميزنداز سردي دي من چه ميدانستم دل هر کس دل نيست قلبها؛ ز آهن وسنگ قلبها؛بي خبر از عاطفه اند _________________________________
عميق ترين درد زندگی مردن نيست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برايت تکرار کند و تو از او رسم محبت بياموزی. عميق ترين درد زندگی مردن نيست بلکه گذاشتن سدی در برابر روديست که از چشمانت جاری است
AB
چشمان تو
چشمان تو باراني است و من بيهوده به دنبال نور چشمانت مي گردم..نوري كه زماني اتش قلبم را شعله ور مي ساخت....و من هنوز منتظرم چون بعد از هر باراني رنگين كماني از نور ظاهر مي شود و من هنوز در انتظار ديدن هفت رنگ زندگي در چشمان تو هستم..
باز هم در بازي خيال تو ..کيش و مات شدم و من حيران که سرباز قلبم را با کدامين رخ تو واگذارکردم.....اي کاش هرگز بازي را شروع نمي کردم که در بازي عشق هميشه کيش و مات هستم
cheghad in sher ghashange, vaghean ke dastet dard nakone baraye gozashtane in sher inja. in az oon sherast ke bayad saatha roosh fekr kard ta adam befahme chi mige, man ta behal nadidam kasi zibatar az in eshgh va jodaee ro injori tosif kone, khob har chi bashe Molana st o khodaye falsafe va erfan. ye lahze be in tike tavajoh konin: cho in tabdilha ammad na Hamoon mando na Darya vaghean ke kheyli doroste. vaghti in hame taghirat va tabdil tooye ye zendegi etefagh miofte na HAMOON be ja mimoon ena DARYA, va faghat in baghi mimooone ke beneshini va beporsi az khodet ke che danamhaye besiyari dar in jahan vojood dare ke adam nemidoone ya az pish nemidoneste, baraye hamin ham hast ke molana dahanesh ro mibande va mige: khordam az dahanbandi kafi afyoon. hala halaha ma adamaye mamooli kheyli zoode edeaaye eshgh o asheghi konim. in chiza ke ma mishnasim be esme ESHGH va modaeeish hastim kheyli fasele dare ba oon chizi ke in shaer shenakhte, maha hala hala bayad berim jolo..... hahahahahaha
Post a Comment