دیگه رفتی از کنارم
از تو خوابم از خیالم
از تو ذهنم از تو شعرام
دیگه رفتی از کتابام
از تو حرفم از تو قلبم
از تو قاب عکس چشمم
تو دیگه جایی نزاشتی
واسه حرف و واسه آشتی
واسه پرسیدن حالی
حتی یک خاطر تلخ
حتی آرزوی یک لحظه دیدار
همه رو قلم گرفتی
تو با خط خشک حرفات
از تو ذهن خاطراتت
تو دیگه عکسمو کندی
از رو طاقچه محبتت
تو دیگه مهرمو بردی
باورم نمیشه انگار
خوابی بود شیرینو کهنه
که روزا میگذرن و آه
میکنن خواب منو کم رنگ و کم رنگ
من دیگه شعری ندارم
من دیگه شعری ندارم
که به پای تو بریزم
گفته های عاشقونم
واسه تو دیگه تمومه
حرف رفتنو گذاشتی
توی قلب ساده من
قصه های عاشقونه
واسه من دیگه تمومه
دیگه رفتی از کنارم
دیگه رفتی از کنارم
دیگه سخته از تو گفتن
حتی از تو قصه گفتن
واسه تو شعری سرودن
اما این آخره خطه
آخرین قصه این معشوق تنها
حرفه تو تنها گذاشتن
حرفه تو تنها گذاشتن
حرف من تنها نموندن
حرف تو رفتن و رفتن
حرف من دیگه نموندن
مهتاب
1 comment:
دلتنگ که می شوم ، خاطراتم را مرور می کنم
چون کویری که به یاد روزهای بارانی
سراب می سازد در دل خود...........
Post a Comment