اين کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند ســر زلف نــگاری بــوده است
ايــن دسته کــه بر گردن او می بـینی
دستی است که بر گردن ياری بوده است
در بند ســر زلف نــگاری بــوده است
ايــن دسته کــه بر گردن او می بـینی
دستی است که بر گردن ياری بوده است
I am dedicating this weblog to my beloved niece Shimah
1 comment:
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست
ورنه خاموش است
خاموشی گناه ماست
Post a Comment