I am dedicating this weblog to my beloved niece Shimah
Tuesday, July 31
هر خرابی رو میشه درست کرد
الی
ذات خراب رو
.....................
ای بر او ذاتت
که من و حالم رو بحال خودمون نمیزاری
Monday, July 30
نیازی به انتقام نیست. فقط منتظر میمانم. آن ها که آزارم
می دهند، سرانجام به خود آسیب می زنند و اگر بخت مدد کند، خداوند اجازه می دهد تماشاگرشان باشم.
Sunday, July 29
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛ از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم ! امـا .... حقیقـت این که : از دست دادن ِ خــودمـون ، و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم .... گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره ... !!!
Saturday, July 28
یه روز یکی میاد میشه هــمــه کَـسـت... و یــک روز هــمــه کَـسـت میشه یــــــک غــــریــبــه.....!
Friday, July 27
سالها به گناه دروغ محکومم کردی
خواستی اعتراف کنم
اعتراف کردم
حالا محکومم به اعتراف
از تو آموختم
راست و دروغ فرقی ندارد
وقتی دیگر به درد نمیخوری
تو را دور میریزند
راست و دروغ بهانه است
به همین راحتی
سخت بود ولی ترکت کردم
این بار برای همیشه
مهتاب
Thursday, July 26
دیگر نمی خواهم عاشق شوم ... دلم را در جعبه ای می گذارم درش را محکم می بندم و رویش می نویسم : این دل شکسته ؛
دیگر شکستنی نیست
لطفا مزاحم نشوید...!
Wednesday, July 25
به همه میخندی با همه دست میدی دستتو میگیرم دستمو پس میدی اما دوست دارم
پشت من بد میگی حرف مردم میشم دستشو میگیری عشق دوم میشم اما دوست دارم
دیشب به تو خیانت کردم اندام زیبایش را در دست گرفتم لبانم را بر لبانش نهادم چشمانم را بستم بوسه زدم بر لبانش و آرامم کرد این سیگار لعنتی
Tuesday, July 24
رها کردن کسی که برای ما ساخته نشده، یعنی رسیدن به این درک که بعضی آدم ها، بخشی از سرگذشت ما هستند، نه بخشی از سرنوشت ما
همون سرگذشتی که باید ازش گذشت
گاهی مجبورت میکنن گاهی خودت تصمیم میگیری
اینجاست که باید تغییری داد در این شعر و گفت
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن اینبار دیگه نیستم نگران
ما گذشتیم و گذشت هر چه با ما کردی
به جهنم که هر بلایی میاری سر دگران
Friday, July 20
گاهی باید فاتحـــه خـــاطره ای رو خوند
وگر نه همون خـــاطره
فاتحـــه تو رو می خونه
مال ما رو که خوند یه آبم روش
الانم داره صاف صاف راه میره...
Thursday, July 19
اینم آخرش
Wednesday, July 18
شایدم واسه اینکه دیگه بی ارزشی واسه همه یه عروسک نمایشی
عشــــــق یعنــی اختیــار بـــدی که نابــودت کنــه
ولــی " اعتمــــــاد " کنی که این کـار را نمــیکنـه
و لی وای به اون روزی که اعتماد کنی و نابودت کنه
Tuesday, July 17
آنگاه که غرور کسی را له میکنی
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی
آنگاه که شمع امید کسی رو خاموش میکنی
آنگاه که بنده ای را نادیده میگیری
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی
آنگاه که خدارا میبینی و بنده خدا را نادیده میگیری
میخواهم بدانم
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟
Monday, July 16
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده بر آب دیدهی ما صد جای آسیا کن خیرهکشی است ما را دارد دلی چو خارا بکشد کسش نگوید: ”تدبیر خونبها کن” بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
وقتی صدای شکستنش را شنیدم همانطور گیج و مبهوت مدت ها ماندم باورم نمی شد اینطور بشکند تا مدت ها جرات نمی کردم به تکه هایش بنگرم قبل از دیدنشان به رویا رفتم از خود پرسیدم آیا می شود آنها را دوباره کنار هم بچینم با خود گفتم تو می توانی تو همانی هستی که باورهای ناممکن می سازی آری تو می توانی صدای شکستنش از ذهنم پاک نمی شد و کمک کرد تا تکه هایش را بیابم و کنار هم بچینم تلاش کردم که به حالت اول برش گردانم بعد از مدت ها جرات پیدا کردم تا دوباره نگاهش کنم اما خوشحال نشدم مثل اولش نبود دیگر به شفافی گذشته نبود دیگر نمی درخشید انگاری کارم را می ستود اما میگفت تلاش بیشتر نکن شدنی نیست نمی دانم برایش متاسف بودم یا او برای من متاسف بود لحظه های سختی بود که هیچ وقت از خاطر نمی برم حال دیگر نگاهش نمی کنم ولی صدای شکستنش هنوز در گوشم می پیچد هر چه از این مدت ها می گذرد حتی جرات نمی کنم غبارش را پاک کنم فقط سعی دارم صدای شکستنش را به فراموشی بسپارم و هر چند یک بار از روی ندامت برایش می خوانم ای قلب نازینین من مرا ببخش نمیدانم چه شد که شکستی اما روزگار تلافی می کند و صدای شکستنم را به گوشت می رساند "شهاب"
Tuesday, July 10
سکوت و زخم زبون سهم من از این رابطه شد تمام روح و تنم زخمی این رابطه شد تو در هوا و هوس من فقط من عاشق بودم و بس دلم شکسته و تو فقط یکبار از خدا بترس
امروز غمگینم... و تو دلیلش هستی وقتی مینویسم که غمگینم...شاید تا ابد غمگینم باشم...شاید شاید هم تو باز برگشتی و با چشمانت به من خندیدی شاید...نمیدانم...شاید
Monday, July 9
مـن بـدم . . . تـو خـوب بـــاش . .
دیگــر ، سراغـم را نـگـیـر
خـودم را جـایی در این زندگــی گــُم کرده ام ... دنبالـــــم نگرد . . . پـیـدایـم نـمـیـکـنی
نـفـس بـکـش . .
به جـای من هـم اگر تـوانستی مهربـــــانی کن
و بـعـد از مـن ، شـبـهـا بـه سـتـاره ام لـبـخـنـد بـزن
و مـاه کـه کـامـل شد ، از جــانـب مـن آرزویـی کـن
خودت هم منت بر سرم بگذار
و فـرامـوش کـن که زمـانی بـوده ام
خـودم نـیـز ، چـنـیـن خواهـــــم کرد
Tuesday, July 3
ماسه ها فراموشکارترین رفیقان راهند،
پا به پایت می آیند،آنقدر که گاهی سماجت شان در همراهی حوصله ات را سر میبرد،
اما کافی است تا اندکی باد بوزد یا خرده موجی برخیزد
تا برای همیشه از حافظه ضعیفشان رد پایت پاک شود.
ما از نسل ماسه نیستیم!
ما از نسل صدفیم،
صدفهایی که به پاس اقامتی یک روزه،
تا دنیا دنیاست صدای دریا را برای هر گوش شنوایی زمزمه میکنند!
بذار خیال کنم هنوز ترانه هامو میشنوی
هوامو داری و هنوز صدامو میشنوی
بذار خیال کنم هنوز یه لحظه از نیازتم اگه تموم شه قصمون هنوز ترانه سازتم