I am dedicating this weblog to my beloved niece Shimah
Friday, April 29
برایم دیگر عجیب نیست
تلخی روزگار را نمیگویم
سردی نگاهت را دیگر در عجب نیستم
مگر یک دروغگو چقدر میتواند
نقاب دار باقی بماند
َ
Tuesday, April 26
گاهی غریب بودن در این دنیا چنان گلویم را میفشارد که هیچ نازنینی حریفش نیست
Monday, April 25
برگشتم، با همه آنچه داشتم برگشتم ...خسته از همه بیتفاوتیها ...خسته از همه لج بازی های کودکانه ...خسته از با خود بودن؛ خسته از با تو نبودن ... دلتنگیهایم شکل تو شده است،خوابهایم بوی تو را میدهد ...دستم شبیه دستهایت شده ...راستی دستهایمان چه شکلی بود ... پرپر میشدم که ببینیام ... همه زندگی خلاصه شده بود در رسیدن ...و حالا که برگشتهام آیا مرا میبینی؟ ...آیا مرا نقاشی میکنی؟ ...آیا برایم باز هم میخوانی؟ ... برگشتهام با همه آنچه داشتهام ... نگو نمیشناسیام، من شبیه دیروز تواَم ... تو حالا شبیه دیروز من ...