سفر چگونه دست من را
از آهنهه گرمی جدا کرد
گویی صدایی از ته گور
چون مرگ من من را صدا کرد
من و ترن در هم خزیدیم
از تو دگر چیزی ندیدیم
میان راهه آهن شهر
چگونه از هم دل بریدیم
از پشت دیواری پر از دود
تو را میان خانه دیدم
سبکتر از ابری سبکبال
بسوی آغوشت دویدم
زمین از آغازش جدا شد
هوا پر از قهر صدا شد
صدای اندوه درونم
چگونه خالی از صدا شد
آیا در آن لحظه ندیدی
که من پر از احساس دردم
میمردم از ای غم که دیگر
هرگز به خانه بر نگردم
اکنون تو تنها مینشینی
تنها میان خاطراتت
من میخزم چون سایه ای دور
روی نگاه سرد و ماتت
حس میکنم چیزی نمانده
جز فکر خانه در سر من
با من یکی شو بعد از این راه
ای ابتدا و آخر من
سوت ترن آواز تلخیست
کاز ارتعاشش میشوم سست
با آن چگونه میتوان زیست
در آن چه چیزی متوان جست
روزی دوباره میشود باز
دروازه های بازوانم
می گیرمت هر جا که باشم
در بازوان ناتوانم
فریدون فرخزاد
3 comments:
very nice...
من عاشق این آهنگ هستم، آیا میدونین فایل صوتیش را کجا میشه پیدا کرد؟
file sothish ro na, vali youtubesh hast.
Post a Comment