دیگر توان نگریستن در چشمانش را ندارم.دیگر نمی توانم دربرابرش بایستم و گوش به سخنانش بسپارم.هربار یاد نگاههای آنروز تمامی وجودم را میلرزاند. باور کن که می دانم این یک بازی بود. یک بازی سرنوشت و باز هم باورکن آنچه امروز ویرانه ای بیش نیست ,نه تنها سرنوشت تو که زندگی من است
مرا ببخش تا یکبار دیگر نفسی به آرامش فرودهم.نمی دانم اینجا که ایستاده ام کجاست .امروز دیگر از دانستن و ندانستن گذشته ام.امروز دیگر می توانم بدون تلاطم همه آن سالها را مرور کنم و شاید با مرور تمامی آن خاطرات خواستن ها و بدست آوردن ها را معنی کنم .من ایستاده ام و می دانم که در زیر پاهایم ویرانه ای بیش نیست: ویرانه ای ساخته هوس
2 comments:
be gozashte dige fekr nakon...azashoon dars begir....hata havas ham ye vaghtai bad maze mishe.....havas hamishe zood gozare,,,,mese SHABNAM rooye barge gol..albate agar havasa boode...!?
salam mahtab aziz
amadam vali harfy baraye goftan nadram .
in roozha ajib por az khaly am.
khosh bashy
Post a Comment