Tuesday, October 28

من به احساس تو شک دارم

خونمون مثل یه زندونه
من کنارت و یکی دیگه ؛
بین دستایِ تو مهمونه
مثل مهره ای که میسوزه
دیگه از چشم ِ تو افتادم
خسته م بیا تمومش کن
واسه تصمیم ِ تو آمادم
دیگه بسمه شکستن
بهتره با تو نمونم
چی بهت بگم عزیزم
من گرفتار زمونم
آره میدونم تو حق داری
ساده احساسمو می بازم
یا دمه همیشه میگفتی
من یه معشوقه ی پر نازم
بین ما فاصله افتاده
بین دستای من و دستات
وقت دل کندن ِ موهامه،
از نوازشهای انگشتات
دیگه بسمه شکستن
بهتره با تو نمونم
چی بهت بگم عزیزم
من گرفتار زمونم
من پشیمون ـ پشیمونم ..
کاش به عشقت تن نمیدادم
سخته دل کندن و تنهایی ،
من به چشمای تو معتادم
لحظه هاتو به تو می بخشم
باید این جاده رو برگردم
هر کجا میری خدا حافظ
دیگه دنبالت نمی گردم

2 comments:

Anonymous said...

har koja miri,khodahafez..
dige donbalet nemigardam..

Anonymous said...

; 9:(