Wednesday, September 24

من بی تو تب دارم

باران مهتابي بر من نمي باري
من يوسف عشقم پس کو خريداري
من بي تو تب دارم هزیان نمیگویم
با موج و دریا از طوفان نمی گویم
این سرخی چهره از آتش درد است
رنج و غمی پنهان در خنده مرد است
می سوزم از عشقت چون شعله بی فریاد
شب را چراغان کن ای روشنی آباد
روزی تو می آیی از مرز باورها
می لغزد از شادی اشک کبوترها
باران مهتابي بر من نمي باري
من يوسف عشقم پس کو خريداري

No comments: