Thursday, November 30




افسوس
من مرده ام
و شب هنوز هم
گویی ادامه همان شب بیهوده ست
خاموش شد
و پهنه وسیع دو چشمش را
احساس گریه تلخ و کدر کرد
آیا شما که صورتتان را
در سایه نقاب غم انگیز زندگی
مخفی نموده اید
گاهی به این حقیقت یأس آور اندیشه میکنید
که زنده های امروزی
چیزی به جز تفاله یک زنده نیستند ؟
گویی که کودکی
در اولین تبسم خود پیر گشته است
و قلب این کتیبه مخدوش
که در خطوط اصلی آن دست برده اند
به اعتبار سنگی خود ،
دیگر احساس اعتماد نخواهد کرد

Tuesday, November 21

اول آذر تا ابد روز تولد توست




شیماه عزیزم هر سال مثل امروز باهات تماس میگرفتم و صدای خنده قشنگتو میشنیدم که از برنامه شب تولدت برام میگفتی و خوشنود بودی. اما امسال و سالهای بعد از این متفاوت خواهند بود. ای کاش مطمئن بودم که صدامو میشنوی و یا از اون بالا منو میبینی. ولی خوب مجبورم خودم رو با این خیال راضی کنم. امروز زیبای خفته من با فرشته ها تولدش رو جشن میگیره و صدای منو از هر جا که هست میشنوه ......نازنینم همیشه تو قلبهای ما باقی میمونی و خاطرات شیرینت همیشه یاد آور استثنایی و تک بودنت هستند. هر جا هستی آروم و آسوده باشی . تحمل دوریت خیلی سخته ولی اگه جات راحتتره این سختی رو تحمل میکنیم چون دوست داریم. روحت شاد نازنین. روحت شاد
چهارشنبه 1 آذر 1385

Friday, November 17

نگاهت همچنان پاک
مینگرد ما را از ماورای ابدیت
تو رفته ای به اوج هستی
تو رفته ای به آنسوی ناباوری من
ای قهرمان قصه ها
با صورت زیبا و پر محبتت
خاطراتی را همیشه زنده میکنی
که هر ثانیه مرا به حسرت می برند
اما تو جای خوش نشسته ای کبوترم
تو در پس حقیقت هستی
تو در آنسوی این دنیای پست
تو در عالم حقیقت نشسته ای
مهتاب

Wednesday, November 8

كي مي تونه

كي مي تونه جاي اسمت
توي شعر من بشينه
توي اين مرثيه امشب
جاي اسمت نقطه چينه
طرح ساده نگات
دفتر خاطره هات
مثل سايه روي خاك افتاده
بي تو از گريه پرم
لحظه ها رو مي شمرم
آسمون بي تو پر از فرياده
آسمون بغضت رو بشكن
اون ديگه بر نمي گرده
نفسهاي گرمش امشب
هم نفس با خاك سرده
قاب عكست رو به رومه
دارم از نفس مي افتم
باورم نميشه اما
من برات مرثيه گفتم
آسمون بغضت رو بشكن
اون ديگه بر نمي گرده
نفسهاي گرمش امشب
هم نفس با خاك سرده ...