Friday, September 28


همیشه یکی هست که درد دلت رو بهش بگی
 ولی بترس از روزی که همون فرد بشه 
 درد دلت

Wednesday, September 26

این خط ______ این هم نشان



دلت برای هیچ کس به اندازه ی من تنگ نخواهد شد
برای نگاه کردنم , برای بوسیدنم , برای خندیدنم
برای تمام لحظه هایی که امدی و شعر من شدی
روزی که نیستم دلت برای همه اینها تنگ خواهد شد
.....
فراموش کردم آن روز همین امروز است
من دیگر نیستم

Monday, September 24

ديگر نمي خواهم تو را

ديگر اگر گريان شوي ، چو شاخه اي لرزان شوي، در اشکها غلطان شوي
ديگر نمي خواهم تو را
ديگر اگر محرم رازم شوي ، شکسته چون تارم شوي ، تنها گل نازم شوي
ديگر نمي خواهم تو را
ديگر اگر باز گردي از سفر ، آواره گردي در به در ، شب نخوابي تا سحر
ديگر نمي خواهم تو را
ديگر اگر باز گردي از خطا ، دنبالم آيي به هر کجا ، اي سنگدل اي بي وفا
ديگر نمي خواهم تو را

Thursday, September 20


چقدر شبیه سیگار تو هستم . . .
آتشم زدی . . .
روشنم کردی . . .
دود شدم . . .
خاکستر شدم . . .
دیگه آخراشه دارم تموم می شم!!
!

Monday, September 17



همین امشب از غصه ها میمیرم
انتقام خودمو از دوتامون میگیرم
دیگه از دست تو هم کاری بر نمیاد
باید آروم بگیرم

مثل نور یک شهاب کوچیک
رد میشم از تو چشات
باز دوباره میفتم از چشات 
بی صدا میمیرم

خوابت نمیاد کابوست نمیشم
تو شبای سیاه فانوست نمیشم
دیگه از دست تو هم کاری بر نمیاد
باید آروم بگیرم



من رفته ام ...!!!
گور پدر تمام لحظاتي که
نمي دانستي چقدر دوستت دارم

گور پدر تمام لحظاتي که

نمي دانستي چقدر خوب است که خوبم!

اينجا ديوانه خانه است ...!!!
تابلوي پشت در را نديدي!؟
اينجا من ترا را از ياد برده ام
و مچاله شده ام توي خودم
گم شده ام ...
در تمام چيزهايي که قرار بود داشته باشمشان ... و ندارمشان
گم شده ام ...
در بازوان کسي ...
شعر مي خوانم
گم شده ام ...
بر تپه اي دور
دور تر از تن ِ بي عشق ِ تو
و آواز مي خوانم با تمام روحم ...
من رفته ام ...

Friday, September 14

گمان میکردم قانع باشی
و به شکستن دلم اکتفا کنی
نه اینکه فستیوالی از دروغ به راه بیندازی
و در آخر بگویی:
میروم تا اذیت نشوی 

چرا چـشـمـای من خیسه؟.
چرا عـکـساتـو می‌بـوسم؟.
مـثـه بـاغی که خشکـیـده.
دارم از ریـشـه می‌پـوسم.
مـثـه دیـوونــه‌هـا گـیجــم.
همش بـیـهـوده می‌خـنـدم.
دو تـا عـاشـق که می‌بینم.
سـریع چـشـمـامو می‌بندم.
خـودم داغـــم نمی‌فـهـمـم.
زمان راحـت جـلـو می‌ره.
می‌خوام چـیـزی بگـم اما.
گـلــومُ بـغــض می‌گـیـره.
یعنی دیــوونـگــی ایـنــه؟.

یعنی من دیگـه دیوونه َم؟.
چـرا هـر روز سـاعت‌ها.
به عکست خیره می‌مونم؟.
می‌خوام دیـوونه بـاشم تا.
بـه ایـن دنـیـا بـفـهـمـونم.
مـیـون ایـن هـمـه عـاقـل.
فقط من گیج و دیوونـه َم.
تـوُ ایـن روزای دلـتنگی.
دارم هـر لحظه می‌بـارم.
آخه دیوونگی چاره ست.
واسه دردی که من دارم.
جــواب ایـن چـراهــا رو.
تـویی که خوب می‌دونی.
نمی‌تــونــم ازت رد شــم.
تـویی که خـوب می‌تونی.

Wednesday, September 12



التمــــــــــاس مــــــال دیـــــــروز بــــود
مـــــــــــال وقتـــــــی بـــود ڪــــﮧ ســـــــاده بودم
امــــــــروز میــــــخــــوای بـــــری؟ !!!
هیــــــــــــــــــــــس !!!
فقطــــــــ " خـــداحــــــــــافظـــــ

Sunday, September 9

این آدما خیلی غریبن. آره....عجیب نیستن....دیگه غریبن
تا وقتی بهت احتیاج دارن تحت هر شرایطی نگهت میدارن. مهمم نیست به تو چه آسیبی برسونن. مهمه که فقط خودشون چی میخوان...اما وای بحالی که دیگه بهت احتیاجی نباشه یا دیگه به کارشون نیای...خیلی راحت به یک مشت مگسان دور شیرینی میفروشنت
اما اشکالی نداره.  تجربه بهم ثابت کرد "بلاخره!!" که همون بهتر تو زندگی همیچین 
آدمهایی نباشی. شاید غصه بخوری و دل تنگی 
کنی ولی به مراتب بهتره تا اینقدر ارزشت رو از دست بدی 

آره شدیدا معتقدم دنیای بدی نیست . این آدمهان که بدش کردند

Wednesday, September 5

امروز خیلی حالم خوش نیست...حوصله هیچی و هیچکس رو ندارم....مدتیه سعی کردم خوب باشم...مثبت باشم...بخندم....اما امروز نمیتونم این نقاب رومثل هر روز بزارم....شش سال پیش مثل امشب تو پر کشیدی به اسمون....و چی گذشت تو این شش سال به همه ما...بیشتر از همه به مادر پدرت....اما خوب به منم سخت گذشت.  تو این شش سال که مثل برق و باد گذشت و اما چی گذشت   میدونی چقدر ما ادما تعقیر کردیم؟...یا حد اقل سعی کردیم تعقیرکنیم
هنوز نفهمیدم همه دنبال چی هستیم اینقدر دوان دوان که حتی از روی همدیگه هم میگذریم....دنیای زنده ها دنیای بدیه...نمیخوام بگم مردن بهتره نه! اما بعضی زنده ها طوری باهات رفتار میکنند که اگه مرده بودی بهتر بود . حداقل تو دلت میگفتی مردم که سراغ من نمیان....ما ادما ولی مرده پرستیم...تا زنده هستیم قدر هم رو نمیدونیم.  درست یادم میاد وقتی تو رفتی چه هیاهو و هم همه ای شد و چقدر از ادمای دور و بر ما به خودشون اومدن که ای وای زندگی اینه یعنی. پس کاش عوض شیم. کاش مهربون تر شیم. کاش حال هم رو بیشتر بپرسیم....اما چی شد....باور میکنی باز یادشون رفت...باز همه چی عادی شد...باز قهر و قهر بازی و دیدار ما به قیامت اومد وسط.....و همه نا خواسته نشستند در انتظار مرگ بعدی .....نه شیماه من....ما ادما عوض نمیشیم....رفتن تو هم درس نشد ...داشتم امروز نوشته های خودم رو میخوندم تو این شش ساله....راستی گفته بودم بهت اینجا عبادتگاه منه؟؟؟؟ خودت میدونستی شیطون.  منو هر روز و شب میبینی که چه تو خوشی و چه تو ناخوشی فقط اینجا میام خلوت میکنم. پیش تو...اخه میدونی هنوز حس میکنم تنهام بین ادمای زنده. اما بودن تو توی همین عبادتگاه واسم دلگرمیه.  بیخیال زنده ها....اونا که هر وقت دلشون میخواد هستند و هر وقتم دیگه دلشون نمیخواد میزارنت کنار...حتی اونایی که قول داده بودند دوستیشون تا نداره!.....مثل اینکه دلم پر بود....با تو راحت درد و دل میکنم....میدونی آدم گاهی لازم داره یه نفر باشه و فقط حرفاشو بشنوه نه اینه همش ازش انتفاد کنه یا منطق بیاره یا ایراد بگیره...این روزا هم که همه عقل کل هستند و خلاصه دلیل و منطق و برهانهای انچنانی رو هوا معلقه

دلم واست تنگ شده...واسه لبخند معصومانه و پاکت...واسه نگاه عمیق و پر معنات...و واسه بودنت
اما سالهاست که به خودم قبولوندم که تو جای برتر و بهتری هستی. مثل فرشته ای که 
وجود داره ولی ما نمیتونیم ببینیمش

سال روز پروازت خجسته

Tuesday, September 4



Sunday, September 2



درختان به من آموختند ...

پایبندی هر کس به اندازه ی ریشه ی اوست ...

به هر درختی نمی‌توان تکیه کرد ...