Tuesday, April 8

یاده قدیما

امروز یاده قدیما کردم. یاده ایامی دور ولی نزدیک به دل و تصمیم گرفتم که این آهنگ رو امروز بزارم. با دوستی گپی کوتاه زدیم و نشخواری کوتاه از ایام قدیم. به این مطلب رسیدیم که چقدر روزگار قدیم با تمام کوچکیش و شاید کوچکی ما شیرین و بزرگ بود و روز به روز که ما به ظاهرا پیشرفت میکنیم و بزرگتر میشویم روابط به اجبار زمان دورتر و دورتر میشوند. حتم دارم خود تو هم شده که شبی قبل از خواب به فکر این بی افتی که فردا به فلان شخص که چندی است از او بیخبری حتی اگر هم شده یه تکست بزنی , غافل از اینکه این فکر شب بعد هم به سراغت خواهد آمد چرا که مشغله روزانه باعث شده که تو حتی فرصت همان تکست کوتاه را هم نداشته باشی و با یه "آخ باز یادم رفت" از خستگی به خواب میری. بله متاسفانه این بلایی است که گریبان گیر هممون شده و هیچ فرقی نمیکنه که کجای این دنیا باشیم. ولی واقعا حیف که ما آدما تا هستیم قدر همدیگرو نمیدونیم و از احوال هم حتی با خبر نیستیم و فقط گاه گداری به همین" یادش بخییر قدیما چه روزای خوب و قشنگی بودن" اکتفا میکنیم
مهتاب

نرم نرمک میرسد اینک بهار

بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه‌های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید برگ‌های سبز بید
عطر نرگس رقص بادنغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبي شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ