گلو مي سوزه از عشقت عشقي كه مثل زهره
ولي بي عشق تو هردم خنده با لبهاي من قهر
درسته با مني اما به اين بودن نيازارم
تو كه حتي با چشماتم نمي گي آه دوست دارم
اگه گفتي دوست دارم فقط بازي لبهات بود
وگر نه رنگ خود خواهي نشسته توي چشمات بود
هرچي عشقه توي دنيا من مي خواستم ماله ما شه
اما تو هيچ وقت نزاشتي بينمون غصه نباشه
فكر مي كردم با يه بوسه با تو هم خونه مي مونم
نمي دونستم نميشه اخه بي تو نمي تونم
گله مي كنم من از تو كه اين همه بي رحمي
هزار بار مردم از عشقت تو كه هيچ وقت نميفهمي
چشام همزاد اشك و خون دلم همسايه ي آهه
زمونه گرگ عشق تو شبيه مكر روباهه
شدم چوپان ساده لوح كنار گله احساس
چه رسمي داره اين گله سرچنگال گرگ دعواست
تو اين قدر خواستني هستي كه اين گله نمي فهمه
اگه لبخند به لب داري دلت از سنگ و بي رحمه
ببخش خوبم اگه اين عشق حيله تورو رو كرد
نفرين به دله ساده كه به چنگال تو خو كرد