Monday, April 24

پاییزی بدون تو

ای کاش می توانستی گوشه ای از افکارم را بخوانی
ای کاش می توانستی اندیشه های نا تمامم را بدست فراموشی بسپاری
ای کاش رویای همیشه پاییزم را با نبودنت از میان می بردی
و ای کاش از من منی دیگر می ساختی
تا بجای اینکه دوستت بدارم
از تو بیزار می شدم
و تو می دانستی
که چه راحت می توانی از من منی بسازی که جدا از ما نباشد
......
تو رفتی و من در شبهای پاییز غمگین نبودنت می گریم
تو رفتی و رفتنت با کوه تنهایی پشت خمیده ام را شکست
تو رفتی اما
باران همیشه برایم خاطراتت را زنده می کند
صدایش همچون صدایت وجودم را به لرزه در می آورد
بیاد اولین دیدار
اولین لبخند
اولین کلام مملو از احساس
اولین پیوند و اولین بوسه در زیر باران
نفسم در سینه حبس می شود
بوی لطیف باران و نسیم مهربانش
همچون دستهای همیشه مهربانت
صورتم را نوازش می دهد
و یاد تو را دوباره زنده می کند
و لحظات خوشی را که باران همراهیمان میکرد
در فضای وجودم پراکنده می کند
......
بیاد دارم که در زیر باران با من عهد بستی
که هرگز مرا تنها نخواهی گذاشت
با تو گفتم
تنهایم
میترسم
از زندگی
از عشق
و از با تو بودن
از تنهایی روزی که تنهایم بگذاری
و شاید از امروز
نگران دیده به من دوختی وخنده ات خندید بر گفتارم
دیده ات خیس شد و کوبید مهر سکوت بر لبهایم
......
سالهاست که از آن خاطرات میگذرد
و من هنوز در این ابهامم
که چرا لبخند تو در زیر باران
هر دویمان را فریب داد
و چرا ما مایی شدیم که امروز
این چنین ز یکدیگر گریزانیم
مهتاب

2 comments:

Anonymous said...

Bizar shodan va raftan kheyli asan ast, ama khastan va mondan hekayat digarist....

Anonymous said...

They say it takes a minute to find a special person
An hour to appriciate them
A day to love them
But then an entire life to forget them...