Sunday, January 2

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خاری پی شبنم "دیگه" نمیگردم

3 comments:

Anonymous said...

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی
که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم دستی
...که صداقت می کاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند
بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود
من نه عاشق بودم و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

Anonymous said...

nice

amir said...

salam
mamnoon az bazdidet
pirooz bashi
amir
az www.dellane,blogfa.com