Friday, February 18

نمیخواهم دیگر با تو باشم وقتی خواستنی دیگر در کار نیست
وقتی حرفهای تو فقط باید در مسیر خیابانی یک طرفه باشد
و به من که میرسد کوچه بن بست است و سکوت
گویی من را دیگر کسی نمیفهمد
این حس تنهایی گاه در من بیداد میکند
تلنگری به خود میزنم که دنیا را نگاه کن
به فقر نیمی از این دنیا بیاندیش
به زجر مادرهای فرزند از دست داده
به آن زندانی در بند که گناهش زبان درازش بوده
و به آن مریضی که در جویای سلامتی دست و پا میزند
و و و و و
وقتی به اینها می اندیشم خودم را فراموش میکنم
و به بگو مگوهای مسخره مان میخندم
وای که ما چقدر متفاوتیم
و چقدر دنیایمان از هم دور است
و حالا میفهمم که چرا اینقدر تنهایم

No comments: