Monday, September 25

کجایی

ولي افسوس هزار افسوس
يكي روز آن كبوتر از كفم پر زد
ز پيشم همچنان تير شهابي، تند، بالا رفت
به سو ي آسمانها رفت
فغان كردم ـــ
نگاهم را چنان صياد ـــ دنبالش روان كردم
ولي اوكم كمك چون نقطه شد و ز ديده پنهان شد
به خود گفتم كه :آن مرغك به سوي لانه مي آيد
اميد رفته روزي عاقبت در خانه مي آيد
ولي افسوس هزار افسوس
به عمري در رهش آويختم فانوس چشم را
نيامد در برم مرغ سپيد من
نشد گرم از سرودش خانه عشق و اميد من
كنون دور از كبوتر ، لانه خالي، آسمان خاليست
بسوي آسمان چون بنگرم تا كهكشان خاليست
هزار افسوس! هزار اندوه
جواني رفت، شادي رفت ، روح و زندگاني رفت
غم آمد، ماتم آمد دشمن عشق و اميد آمد
پدر بگذشت، مادر رفت، شور عشق از سر رفت
سپاه پيري آمد ، هاله ي موي سپيد آمد
***
كنون من مانده ام تنها
ز شهر دل گريزان، رهنورد هربيابانم
سراپا حيرتم، درمانده ام، همرنگ اندوهم
چنان گمكرده فرزندي
به صحراي غريبي، بي كسي ، هم صحبت كوهم
صدا سر ميدهم در كوه
كجائي تو کجایی تو کجایی تو
مهدی سهیلی

4 comments:

Anonymous said...

faghat az in YARAB mikham ke sabre bishtari behet bede...roohash shad

Anonymous said...

khodavand roohash ra gharine rahmat konad.baz ham heyf az inhame zibai ke dar kalam va sedash bood,va che zood khamoosh shod.roohash shad.

by Mahtab said...

امروز یکی به من گفت که روح بزرگ در جسم ضعیف نمیگنجه. خدایا ضعفی که به من موستولی شده از من بگیر که به روح شیماه نزدیک بشم

Anonymous said...

مرگ هم قسمتی از زندگیست .باورش کن
عذاب هر روزه بدتر از مرگ هست
حس می کنم برات سخت هست. خیلی هم سخت. باید با این درد کنار بیایی.من برات صبر ارزو می کنم